نقد فیلم The Emoji Movie - فیلم اموجی

حقیقتا مغزم کار نمیکند. مثل این میماند که بچهی شیطونی چوبش را لای چرخدهندههای ذهنم فرو کرده است و آنها را مطلقا قفل کرده است و با ریزخندههایی موذیانه پا به فرار گذاشته است. مثل وقتی که توی کابوسی-چیزی گیر افتادهایم و هرچه برای دویدن و دراز کردن دستم برای گرفتنش تلاش میکنم انگار حتی یک سانتیمتر هم از سر جایم جلوتر نمیروم. مثل خرگوش در گل گیر کردهام و هرچه زور میزنم چیزی به ذهنم برای تایپ کردن نمیرسد. انگار قوهی نطقم را از بیخ با تبر قطع کردهاند و در آتش سوزاندهاند. حس آن قوطیهای رنگی را دارم که تمام شدهاند و هرچه تکانشان میدهید فقط صدای تیلهای آهنی به گوش میرسد که به در و دیوار خالی قوطی برخورد میکند و وقتی دکمهی سرش را فشار میدهم چیزی جز سرفههای بیحالِ بریدهبریدهای بدون اثری از رنگ خارج نمیشود. تمام این حس حالبههمزن که مثل کنه به جانم افتاده است از گور تماشای فیلمی به اسم «فیلم اموجی» (The Emoji Movie) بلند میشود. حتما تا حالا اسمش به عنوان بدترین فیلم امسال به گوشتان خورده است. اینجا قرار نیست از یک اکتشاف بزرگ پردهبرداری کنیم. «فیلم اموجی» طوری بد بود که تاکنون بیشتر از خیلی از فیلمهای خوب امسال دربارهاش صحبت شده است. میدانم شروع کردن متن با موضوع احساس لالی کردنِ نویسنده از شدت فاجعهای که تجربه کرده خیلی کلیشهای است. اما باور کنید ایندفعه فرق میکند. باور کنید دست خودم نیست. چارهی دیگری نداشتم. تمامیاش تقصیر «فیلم اموجی» است. اگرچه هالیوود سالی ده-پانزدهتا فیلم بزرگ و کوچک افتضاح راهی بازار میکند و پوستمان در برابر آنها کلفت شده است و اگرچه شکست انیمیشن کودکانهای دربارهی یک سری شکلکهای خنده و بادمجان و دونات کاکائویی در مقابل شکست فیلمهای موردانتظاری با کاراکترهای محبوبی مثل بتمن و جوکر نباید اصلا به چشم بیاید، اما مهم نیست چقدر آمادگی قبلی دارید و مهم نیست چقدر به حماقتهای هالیوود عادت کردهاید، روبهرو شدن با چنین عمل شنیع وحشتناکی و تحمل آن برای یک ساعت و ۲۵ دقیقهی آزگار اتفاقی است که آسیبهای روانی موقت جدیای از خودش بر جای میگذارد. پس لطفا به خاطر شروع متنم با چنین جملهی کلیشهشدهای بهم سخت نگیرید.
چون بعضیوقتها با فیلمهایی برخورد میکنیم که چیزی فراتر از یک فیلم معمولی هستند. مثلا چند وقت پیش دربارهی «داستان یک روح» (A Ghost Story) نوشتم که انگار با ترجمهی احساساتِ ناب انسانی به سینما طرف هستیم که آدم میتواند آن احساسات را در قالب یک فایل چند گیگابایتی روی کامپیوترش سیو کند یا در قالب یک دیویدی در دست بگیرد. «فیلم اموجی» هم یکی از همین فیلمهاست. با این تفاوت که «فیلم اموجی» مثل هیولای غولپیکری با یک خرطوم بلند است. هیولایی که حکم خدای بیخلاقیتی و تنبلی را دارد. هیولایی که خرطومش را به مغز آدمها نزدیک میکند و تمام خلاقیتها و تخیلات و انرژی و هیجانشان را مثل جارو برقی میکشد و تنها چیزی که باقی میگذارد کویری بیآب و علف است. تماشای این فیلم مثل روبهرو شدن با چنین هیولایی بود. ما فیلمهای بد از سوی هالیوود کم نداریم، اما اکثر آنها فقط عمیقا مشکلدار هستند. چند پاراگراف دربارهی مشکلاتشان مینویسیم و کمی غر میزنیم و کمی افسوس میخوریم و همهچیز به خیر و خوشی تمام میشود و میرود پی کارش. تنها دردش این است که باید خراب شدن یک فیلم موردانتظار را نظارهگر باشیم. اما بعضی فیلمهای بد هم وجود دارند که آسیبزننده هستند. فیلمهایی که واقعا باید سازمان یا بنیاد پزشکیای-چیزی دربارهی عدم مصرف آن در سایتش هشدار جدی بدهد و عوارض جانبی آنها را در سایتش فهرست کند. «فیلم اموجی» یکی از آنهاست. ناسلامتی دربارهی فیلمی با شخصیتهایی صحبت میکنیم که هرکدامشان نماد یک نوع احساس هستند. اما فیلم طوری خالی از روح و احساس است که انگار توسط بیگانگانی ساخته شده که هیچ درکی از احساسات بشری نداشتهاند. داریم دربارهی فیلمی حرف میزنیم که شکستش تضمین شده بود. از لحظهای که سونی ساخت فیلمی براساس شکلکهای زردرنگ مسنجرها را اعلام کرد، مطبوعات تیتر زدند که با این اتفاق دنیا رسما به پایان رسیده است! و کفگیر هالیوود راستیراستی به ته دیگ ایدهپردازی خورده است. انگار یکی از تهیهکنندگان سونی در جلسهی مدیران شرکت در حال رد و بدل کردن مسیج با زنش بوده که یکدفعه چشمش به اموجیهای موبایلش خورده و با خودش گفته بگذار من هم یک چیزی بپرانم و پراندن از او همانا و جدی گرفتن از دیگران هم همانا! اما میدانید چه شده است؟ «فیلم اموجی» خیلی بدتر از بدبینانهترین کابوسهایی که هر روز خودمان را برایشان آماده میکردیم از آب در آمده است.
آدرس کانال ما: https://t.me/filmnaghed